درد دارد این نوشته ها

برای رفتنی که انتظار او را میکشم
جمعه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۰، ۱۱:۴۴ ق.ظ

ترنم یک راز

درد دارد این نوشته ها - ترنم یک راز۲۸ دی ۶۱

توی یک شیار سه متری در سرمای ۷ درجه زیر صفر  ارتفاعات پاوه با زیراندازی از برف کاظم و سید محسن در حالی از رازی حرف می زدند که خدا بود و آن دو . ترس ؛ تاریکی ؛ لرزش صدای باد در فضا ؛ هیچ کدام کاظم را از شنیدن این راز منصرف نکرد .  

راز ؛ پنهان نبود

راز ؛ راز محسن نبود

راز گرمابخش وجود محسن بود.

راز ؛ راز تفاوت سید محسن بود .

و کاظم راز را شنید تنش سرد شد آب در گلویش خشک شد احساس تنهایی کرد و با چهره ای خسته نگاه از محسن برداشت و تا صبح به رازش فکر کرد و برای اولین بار محسن برایش غریبه شد.

----------------------------------

۲۹ دی ماه ۶۱

هر که دارد هوس کرب بلا بسمه الله

هر که دارد به سر شور و نوا بسمه الله

ذکر صبح سید محسن ؛ کاظم را به خود آورد و با سلامی خواب آلود صورتش را با برف شاداب کرد و بعد از صرف صبحانه ای که نان خشک بود خود را به پایین ارتفاعات رساندند تا اطلاعات جمع آوری شده از اوضاع منطقه و آرایش و تعاد نظامی ها و غیرنظامیان مزدور را به فرمانده اعلام کنند .هر بار که سید محسن برای شناسایی منطقه می رفت کاظم نیز همراه او بود

خود کاظم بعد ها گفت که دلشوره ایی که در نبود سید محسن در من وجود دارد کمتر از مرگ نیست و این دلیل همراهی او با سید بود  

بازگشت آنها به مقر بازگشت سید محسن و کاظم نبود بلکه بازگشت سید محسن و کاظمی دیگر بود.

کاظمی کم حرف ؛ غمگین و شاید عاشق و یا در حال عاشق شدن

و این داستان ادامه دارد.......



نوشته شده توسط مهدی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

درد دارد این نوشته ها

برای رفتنی که انتظار او را میکشم

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

ترنم یک راز

جمعه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۰، ۱۱:۴۴ ق.ظ
درد دارد این نوشته ها - ترنم یک راز۲۸ دی ۶۱

توی یک شیار سه متری در سرمای ۷ درجه زیر صفر  ارتفاعات پاوه با زیراندازی از برف کاظم و سید محسن در حالی از رازی حرف می زدند که خدا بود و آن دو . ترس ؛ تاریکی ؛ لرزش صدای باد در فضا ؛ هیچ کدام کاظم را از شنیدن این راز منصرف نکرد .  

راز ؛ پنهان نبود

راز ؛ راز محسن نبود

راز گرمابخش وجود محسن بود.

راز ؛ راز تفاوت سید محسن بود .

و کاظم راز را شنید تنش سرد شد آب در گلویش خشک شد احساس تنهایی کرد و با چهره ای خسته نگاه از محسن برداشت و تا صبح به رازش فکر کرد و برای اولین بار محسن برایش غریبه شد.

----------------------------------

۲۹ دی ماه ۶۱

هر که دارد هوس کرب بلا بسمه الله

هر که دارد به سر شور و نوا بسمه الله

ذکر صبح سید محسن ؛ کاظم را به خود آورد و با سلامی خواب آلود صورتش را با برف شاداب کرد و بعد از صرف صبحانه ای که نان خشک بود خود را به پایین ارتفاعات رساندند تا اطلاعات جمع آوری شده از اوضاع منطقه و آرایش و تعاد نظامی ها و غیرنظامیان مزدور را به فرمانده اعلام کنند .هر بار که سید محسن برای شناسایی منطقه می رفت کاظم نیز همراه او بود

خود کاظم بعد ها گفت که دلشوره ایی که در نبود سید محسن در من وجود دارد کمتر از مرگ نیست و این دلیل همراهی او با سید بود  

بازگشت آنها به مقر بازگشت سید محسن و کاظم نبود بلکه بازگشت سید محسن و کاظمی دیگر بود.

کاظمی کم حرف ؛ غمگین و شاید عاشق و یا در حال عاشق شدن

و این داستان ادامه دارد.......

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۱/۲۱
مهدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی